.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
عبرت در عين وحدت
محمد مقصود علي

وحدت اسلامى ميان امت اسلام از ضرورت‌هاى اجتناب‌ناپذير است و بر آحاد امت اسلامى لازم و فرض است که به اين مهم تا حد امکان اهتمام ورزند. اما نبايد تحت عنوان حفظ وحدت، پاره‌اى از واقعيات تاريخ ساده انگارى شود و به مسئله‌اى پيش پا افتاده و غير ضرورى فرو کاهش يابد. برادر عزيز و بزرگوارمان جناب آقاى جلال جلالى‌زاده، يکى از نمايندگان محترم برادران اهل سنت در مجلس ششم شوراى اسلامى در يادداشتى تحت عنوان نهادينه کردن تساهل و تسامح گامى به سوى وحدت(1) مطالبى را بيان فرموده‌اند که شايسته است با نگاهى تحليلى بدان بنگريم.
ايشان در بخشى از نوشتارشان چنين مى‌فرمايند: «اختلافاتى که عنوان مى‌شود ريشه تاريخى دارند، بى‌اساس است، چرا که مسلمانان اعم از شيعه و سني، هر ميزان به گذشته تاريخى‌مان مراجعه کنند نتيجه‌اى براى اختلاف نمى‌گيرند، زيرا بحث‌هايى نظير اين که اهل سنت در بحث خلافت، بحق هستند يا اهل تشيع صاحب حق مى‌باشند، براى امروز جامعه ما هيچ ثمره‌اى ندارد.» مسلم است که تاريخ، معلم بزرگ انسانها است و آينه عبرتى است براى تجربه آموزى و شناخت راه صحيح براى نيل به سعادت. مسئله خلافت بعد از حيات رسول خدا (صلوات‌الله عليه و آله) اساسى‌ترين عاملى است که بايد امت اسلامى روى آن تدقيق داشته باشند و عبرت از آن بگيرند تا راه را از چاه باز شناسند. اتفاقا شناخت و تدقيق بر امر خلافت بعد از حيات رسول خدا (صلوات‌الله عليه و آله)براى امروز جامعه ما و امروز امت اسلامى از اهم واجبات است و مى‌تواند چونان نورافکنى در صحراى ظلمانى باشد.
آيات روح‌بخش قرآن کريم دلالت بر آن دارد که رسول اعظم (صلوات‌الله عليه و آله) در دوران حيات خويش از آينده امت و جامعه اسلامى سخت نگران بود و با مشاهده حوادثى ناگوار، اين احتمال در ذهن مبارک ايشان قوت گرفت که ممکن است گروه يا گروههايى پس از درگذشت او به دوران جاهلى باز گردند و سنن الهى را به دست فراموشى بسپارند. قرآن مجيد در سوره آل عمران آيه :144 تلويحا از اختلاف و دو دستگى ياران پيامبر اکرم (صلوات‌الله عليه و آله) بعد از رحلت ايشان خبر مى‌دهد و مى‌فرمايد: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتهم على اعقابکم و من ينقلب على عقبيه فلن يضرالله شيئا و سيجزى الله الشاکرين» - محمد فقط پيامبرى است که پيش از او نيز پيامبران آمده‌اند. آيا اگر بميرد يا کشته شود شما به افکار و عقايد جاهليت باز مى‌گرديد؟ هر کس عقبگرد کند ضررى به خدا نمى‌رساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش نيک مى‌دهد. ماجرايى که در سقيفه بنى ساعده بعد از رحلت رسول خدا (صلوات‌الله عليه و آله) اتفاق افتاد به خوبى نشان مى‌دهد که هدف از آن اجماع سپردن امر خلافت به شايسته‌ترين فرد امت نبود، فردى که بتواند با تدبير خردمندانه و دانش وسيع و روح بزرگ و اخلاق پسنديده خود، کشتى اسلام را به ساحل نجات رهبرى کند. پر واضح است در ميان مسائل اجتماعي، مسئله مديريت و رهبرى در اعلى مرتبه اهميت و حساسيت قرار دارد. شرايط رهبري، آنچنان دقيق و حايز اهميت است که قطعا بدون آن، جامعه‌اى سعادتمند و مبتنى بر احکام الهى و ارزش‌هاى دينى نخواهيم داشت. مقام امامت و رهبرى در اسلام، يک منصب انتصابى از جانب حضرت حق (جل و علا) است، ولى متاسفانه بعد از رحلت رسول خدا (صلوات‌الله عليه و آله) برخى از مسلمين، همچون دهها مورد ديگر، نص پيامبر (صلوات‌الله عليه و آله) را ناديده گرفتند و مردم را به گزينش پيشوا از طريق امت سوق دادند و چون گزينش رهبر، امرى کاملا جديد بود و گردانندگان صحنه در اين زمينه، سابقه‌اى نداشتند، گزينش رهبر به چند شکل مختلف و نه بر اساس قاعده‌اى مشخص انجام گرفت. چنين بود که خليفه اول از طريق انصار در سقيفه بنى ساعده انتخاب شد و خليفه ثانى از طرف خليفه اول برگزيده شده و خليفه سوم از طريق شوراى شش نفرى انتخاب گشت. اگر هدايت و رهبرى امت اسلامى از طريق اهل بيت عصمت و طهارت(س) انجام مى‌گرفت، تبعيض نژادى و اختلاف طبقاتى که عامل بسيارى از نزاع‌ها و اختلافات‌ است شکل نمى‌گرفت، «در زمان خليفه ثاني، سپاهى عرب بر سپاهى عجم، عرب قيطان بر عرب عدنان»،... تقدم»(2) و برترى يافتند و اين امور و بسيارى از امور ديگر موجب شد مسير هدايت و سعادت جامعه اسلامى منحرف گردد و جامعه اسلامى رو به اضمحلال رهسپار گردد.هنگامى که امر خلافت از جايگاه حق خودش بعد از حيات رسول خدا (صلوات‌الله عليه و آله) منحرف شد و خليفه سوم از طريق شورايى که خليفه دوم اعضاى آن را برگزيده بود روى کار آمد، در اندک زمان، حدود الهى تعطيل شد، بيت‌المال ميان بنى اميه تقسيم شد، حکومت اموى تاسيس، افراد نالايق و غير شايسته به مناصب اسلامى منصوب شدند. گروهى از صحابه پيامبر (صلوات‌الله عليه و آله) که از خليفه و اطرافيان او انتقاد مى‌کردند، مورد ضرب و ايذاء قرار گرفتند، تعدادى از صحابه که خليفه حضور آنان را مزاحم افکار و آمال و برنامه‌هاى خود مى‌پنداشت، تبعيد شدند.(3) اين امور باعث گرديد بسيارى از حوادث ناگوار بر پيکره جهان اسلام تحميل گردد و مسلمين از طريق هدايت و سعادت ابدى فاصله گيرند. اگر خلافت اسلامى منحرف نمى‌شد و همه مسلمانان به حديث نورانى «ثقلين» جامه عمل مى‌پوشاندند، حوادث ناگوار اوليه در جهان اسلام رخ نمى‌داد، هرگز شخصيتى چونان معاويه بن ابى سفيان بر مسند خلافت قرار نمى‌گرفت تا خدعه‌هاى او، پايه‌گذار شکل‌گيرى جعل حديث به صورت رسمى باشد. مدائنى در کتاب «الاحداث» خويش نقل مى‌کند: «معاويه در عام المجاعه [40 هجري] فرمانى عمومى براى کارگزارانش در تمام اطراف بلاد اسلام ... ارسال داشت که در آن آمده بود: هر کس که چيزى در فضيلت «ابوتراب» و خاندانش روايت کند، خونش هدر است، مالش حرمت ندارد و از حوزه حفاظت حکومت بيرون خواهد بود... شهادت هيچ يک از شيعيان على و خاندانش را نپذيرد ... آنچه از دوستداران عثمانى و علاقه‌مندان وى و آن کسانى که رواياتى در فضيلت وى نقل مى‌کنند، در سرزمين تحت فرمانروايى شما زندگى مى‌کنند، شناسايى کنيد و به خود نزديک سازيد و اکرامشان بنماييد و آنچه را که ايشان در فضيلت عثمان نقل مى‌کنند.
براى من بنويسيد و اسم گوينده و نام پدر و خاندانش را ثبت کنيد. بدين سبب، هر کس روايتى از پيامبر (صلوات‌الله عليه و آله) در فضايل عثمان نقل مى‌کرد، به صورت يک سند دولتى در مى‌آمد... به دستگاه قدرت نزديک مى‌گرديد و شفاعت او در مورد ديگران پذيرفته مى‌شد و ارج و مقام اجتماعى مى‌يافت.»(4)
همچنين معاويه به سر تا سر جهان اسلام فرمان صادر کرد: «مردم را دعوت کنيد تا در فضايل صحابه و خلفاء اوليه نقل حديث نمايند و هيچ روايت که مردم در مورد ابوتراب نقل کرده‌اند نگذاريد، مگر اينکه نقيض آن را در مورد صحابه براى من بياوريد؛ زيرا اين کار بيشتر چشم مرا روشن مى‌کند و براى من محبوب‌تر مى‌باشد و دلايل ابوتراب و شيعيانش را بيشتر مى‌شکند و از مناقب عثمان و فضايل وى براى آنها سخت‌تر است.»(5) معاويه در ثناى «کعب بن ماتع» مکنى به «ابواسحاق» که بعد در ميان مسلمين به کعب‌العبار شهرت يافت، چنين مى‌گفت: «الا ان کعب الاحبار احد العلماء.»(6) توجه کنيد کعب الاحبار همان کسى است که شايعات و اسرائيليات فراوانى را وارد جهان اسلام کرد و از طريق نفوذ در قلب خليفه ثاني، شروع به تباه کردن دين و دروغ بستن بر پيامبر اکرم (صلوات‌الله عليه و آله) کرده بود. محمود ابوريه مى‌نويسد: «هنگامى که کعب در زمان خلافت عمر به مدينه آمد و اظهار اسلام کرد، بى‌درنگ شروع به اجراى سياست‌هاى شومى کرد که به جهت آن، اسلام اختيار کرده بود که از جمله آن سياست‌ها تباه کردن دين و دروغ بستن بر پيامبر اکرم (صلوات‌الله عليه و آله) بود. از جمله عواملى که وى را در نقل روايات جرات مى‌بخشيد، آن بود که عمربن خطاب، کعب را مسلمانى راستين مى‌پنداشت و به سخنان وى گوش فرا مى‌داد و او نيز تا آنجا که مى‌توانست در اشاعه احاديث دروغين مى‌کوشيد.»(7)
ابن کثير نيز مى‌گويد: «هنگامى که کعب در زمان خلافت عمر اسلام آورد، براى عمر از کتب قديمى که در اختيار داشت حديث نقل مى‌کرد و عمر نيز به سخنان او گوش فرا مى‌داد و مردم را نيز در شنيدن سخنان او آزاد مى‌گذاشت و مردم نيز مطالب او را اعم از راست و دروغ نقل کردند، در حالى که اين امت حتى به يک کلمه از آنها نياز نداشت.»(8)
بعد از حيات رسول خدا (صلوات‌الله عليه و آله) و انحراف جريان خلافت از خاندان وحى و به دليل مانوس بودن اعراب قبل از اسلام با يهوديان و نصرانيان و محترم بودن آنها، آنان به عنوان دانشمند و مرجع علمى مورد توجه واقع شدند، مضافا اينکه مصلحت دستگاه قدرت در اين بود که علوم پيامبر (صلوات‌الله عليه و آله) که در دست صحابه آن حضرت به جاى مانده و يا شخصيتى چون امام اميرالمومنين (عليه‌السلام) حاصل مجموع آنها بود، مطرح نگردد تا امکان ادامه يافتن حکومت و قدرت باشد. مخصوصا اين که صاحبان قدرت، خود بهره چندانى از علم نداشتند و نمى‌توانستند خود جوابگوى تمام مسائلى باشند که بعد از پيامبر اکرم (صلوات‌الله عليه و آله) مطرح مى‌گشت. اين عوامل سبب شد که دانشمندان يهود و نصارى و اهل کتاب در جامعه اسلامى مطرح شوند و لطمات فراوانى از اين طريق بر پيکره اسلام وارد گشت.
آن روز که مسير هدايت و سعادت امت اسلامى منحرف شد، نطفه مصائب و اختلافات مسلمين منعقد شد. آن انحراف باعث شد که بعد از قريب به 1400 سال، استعمار پير و استکبار جهانى از آن خمير مايه در مناطق اسلامى مثل عراق، پاکستان و ... براى اختلاف افکنى و سيطره بر ذخاير معنوى و مادى امت اسلامى استفاده کنند. اگر بعد از حيات رسول خدا (صلوات‌الله عليه و آله) همه امت اسلامى چونان پروانه بر گرد شمع معارف قرآن و عترت مى‌چرخيدند و در مکتب سرخ حضرت حسين بن على (عليه‌السلام) پرورش پيدا مى‌کردند، امروز شاهد آن نبوديم که ملت مظلوم فلسطين قتل عام شوند و سران برخى از کشورهاى منطقه در پى منافع مادى خويش، دم بر نياوردند و سکوت زبونانه پيشه کنند. از اين رو است که شايسته است مسلمانان اولا در وضعيت فعلي، اتحاد ميان خود را حفظ کنند و مانع سوء استفاده دشمن شوند، اما در عين حال، با تتبع در منابع به حقايق پى ببرند و از حوادث خوشايند يا ناگوار تاريخى عبرت بگيرند. در اين برهه حساس که گرگ‌هاى استکبار و استعمار براى سيطره بر امت اسلامى دندان تيز کرده‌اند، بايد بر مشترکاتمان اصرار ورزيم، ولى نمى‌توان از تحقيق علمى و بدون تعصب در واقعيات تاريخ نيز چشم‌پوشى نمود و از تاريخ، اين درس ماندگار را براى امروزمان نياموخت که کنار نهادن رهبرى شجاع، متقي، عالم به مبانى دينى و پايبند به سنت پيامبر، چه لطماتى بر جامعه اسلامى وارد خواهد ساخت.
1-روزنامه اعتماد، پنج‌شنبه،24/1/85، ش.1088، ص1.
2-جعفر سبحاني، فروغ ولايت، چاپ سوم، 1373، ه- ش، ص 251.
3-همان، ص 303.
4-سيد مرتضى عسگري، نقش ائمه در احياء دين، 1370، ه- ش، ج 6، صص. 14 و 15.
5-همان، صص. 15 و16 .
6-حميد محمد قاسمي، اسرائيليات و تاثير آن بر داستان‌هاى انبياء در تفاسير قرآن، تهران، انتشارات سروش، 1384، ص 93.
7-همان، به نقل از اضواء على‌السنه المحمديه، ص152.
8-همان، به نقل از تفسير ابن کثير، ج 4، ص17 .


استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.076 seconds.